جدول جو
جدول جو

معنی لپه تک - جستجوی لغت در جدول جو

لپه تک
دهان پهن، بزرگ دهان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
دهی است از دهستان زیر کوه بخش قاین شهرستان بیرجند که در 18 هزارگزی جنوب خاوری قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 13 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تَ)
دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهرکرد، واقع در 53هزارگزی شمال باختر بروجن و 12هزارگزی راه شلمزار به شهرکرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 903 تن است. آب آن ازچشمه و محصول آن غلات حبوب، کتیرا، انگور، سیب، گوجه و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(لَ پَ سَ)
نام دهی به تنکابن. (مازندران و استراباد رابینو ص 105 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
ولایتی از تراکیه (آسیای صغیر). (ایران باستان ج 2 ص 1245)
لغت نامه دهخدا
دهان گشاد، دهان باز، به آدم دست و پا چلفتی می گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
نمد پاره، تکه ای از نمد
فرهنگ گویش مازندرانی
طفل تازه به راه افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب پا، پشت پا، فنی در کشتی، دنباله، موهای باقی مانده بر شانه پس از صاف کردن و شانه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت گردن، بازگشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گم، ناپیدار
فرهنگ گویش مازندرانی
نوجوان، والدینی که در تصمیمات خود تحت تأثیر فرزندان باشند
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
دهن گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
دهن باز، دهن گشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ای فلزی چون قاشق پهن جهت تمیز کردن دیک پس از پخت و پز
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک درخت، فرق سر
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع مرغابی
فرهنگ گویش مازندرانی
آدمی که در گفتار کند است و از ادای سخن رسا ناتوان است
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
لب پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک پا
فرهنگ گویش مازندرانی